معنی بی‌خبر

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌خبر

بی‌اطلاع، غافل، ناآگاه، ناهشیار،
(متضاد) آگاه، مخبر، سرزده، ناخبر، ناگهان، ناآگاهانه


چشم‌بسته

بی‌خبر، ناآگاه، ناآگاهانه


بی‌بصیرت

ناآگاه، بی‌خبر، بی‌وقوف،
(متضاد) بابصیرت


بی‌اطلاع

بی‌خبر، ناآگاه، نادان،
(متضاد) مخبر، مطلع

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

بیخبر

Abrupt [adjective]

فرهنگ عمید

ناگرفت

بی‌خبر، ناگاه، ناگهان،


ناهوشوار

غافل، بی‌خبر، بی‌خرد،


نانیوشان

ناشنیده، بی‌خبر،
(قید) ناگهان،


ناهشیوار

ناهوشیار، ناهشیار، غافل، بی‌خبر،


ناآگاه

بی‌خبر، بی‌تجربه،
(قید) ناگاه، غفلتاً،


ناگاهان

ناگهان، ناگاه، بی‌وقت، بی‌خبر، سرزده،


غافل گیر

ناگهانی و بی‌خبر،
* غافل‌گیر شدن: (مصدر لازم) [مجاز] به‌طور ناگهانی و بی‌خبر در حالتی پیش‌بینی‌نشده قرار گرفتن،


مغافصه

ناگاه بر کسی درآمدن،
بی‌خبر حمله بردن،

معادل ابجد

بی‌خبر

814

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری