معنی بیخبر
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
فظ
فارسی به آلمانی
Abrupt [adjective]
حل جدول
فرهنگ عمید
بیخبر، ناگاه، ناگهان،
ناهوشوار
غافل، بیخبر، بیخرد،
نانیوشان
ناشنیده، بیخبر،
(قید) ناگهان،
ناهشیوار
ناهوشیار، ناهشیار، غافل، بیخبر،
ناآگاه
بیخبر، بیتجربه،
(قید) ناگاه، غفلتاً،
ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بیوقت، بیخبر، سرزده،
غافل گیر
ناگهانی و بیخبر،
* غافلگیر شدن: (مصدر لازم) [مجاز] بهطور ناگهانی و بیخبر در حالتی پیشبینینشده قرار گرفتن،
مغافصه
ناگاه بر کسی درآمدن،
بیخبر حمله بردن،
معادل ابجد
814