معنی ناگرفت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ناگرفت. [گ ِ رِ] (ق مرکب) ناگاه. ناگهان. به یک ناگاه. (برهان قاطع) (آنندراج). از نا (نفی، سلب) + گرفت [از: گرفتن]. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ناگهان. (مؤیدالفضلا). ناگاه. (غیاث اللغات) (بهار عجم) (انجمن آرا). بی خبر. دفعهً. (ناظم الاطباء). بغتهً. به ناگاه. ناگاهان:
قامتش تیر است جان بشکافم و جایش کنم
ناگرفت آن تیر اگر یک روز در شست افتدم.
امیرخسرو (از آنندراج).
(گِ رِ) (ق.) ناگهان، بی خبر.
بیخبر، ناگاه، ناگهان،
ناگهان بغته نابیوسیده: قامتش تیراست جان بشکافم وجایش کنم ناگرفت آن تیر اگریک روزدر شست افتدم. (امیرخسروظنند. فرنظا. ) یاناگرفت زدن. ناغافل ضربت زدن: } اینک بیرون آمدوقومی رادرزیرجامه زره پوشانیده بودوزو بینهابدست ایشان داده تاوقت دخول تهییج فتنه کندو سلطان را ناگرفتنی زند مفردان ابواب راچشم براثواب ایشان افتاد دانستندکه درزیرایشان شراست. { توضیح معلوم نیست یاء آن یاء مصدری است یایاء تنکیر و قسم ثانی بنظر ارجح میاید.