معنی پستفطرتی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پستی، خباثت، خبث، دنائت، رذالت، فرومایگی، لئامت
رذالت
پستفطرتی، پستی، دنائت، شرارت، فرومایگی، ناکسی، نانجیبی
نامردمی
پستفطرتی، پستی، دنائت، فرومایگی، ناکسی، بیرحمی، ددمنشی، دیوخویی، ناتوانی
دنائت
پستفطرتی، پستی، دونی، رذالت، فرومایگی، ناکسی، نامردمی، نانجیبی، خست، لئامت
خباثت
بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت، بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، پلیدی، ناپاکی
خبث
بدی، بدسرشتی، بدذاتی، پلیدی، خباثت، بدطینتی، پستفطرتی، پلیدی، سوء، ناپاکی، کینتوزی، کینخواهی، کینهورزی، بدخواهی، پلیدخویی، دشمنی، عداوت، بدنفسی، بدنهادی
معادل ابجد
1161