معنی خباثت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خباثت. [خ َ / خ ِ ث َ] (ع اِمص) پلیدی. ناپاکی. (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی) (دهار):
سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی
چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید.
ناصرخسرو.
|| بدکاری. بدعملی. || بدذاتی. بدجنسی. || بی آبرویی. بی شرفی. || حقارت. پستی. || نجاست. (از ناظم الاطباء). رجوع به خباثه شود.
(خَ ثَ) [ع. خباثه] (اِمص.) پلیدی، ناپاکی.
بدجنسی، بدذاتی،
[قدیمی] پلیدی، ناپاکی،
ناپاکی، پلیدی
پلیدی - ناپاکی
بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت، بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، پلیدی، ناپاکی
هرنوت پلیدی پلید گرایی زشتخواهی