معنی پیمانشکن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدپیمان، بیوفا، سستپیمان، عهدشکن، عهدگسل، ناقضعهد، ناکث،
(متضاد) وفادار
بدقول
بدعهد، پیمانشکن، سستپیمان،
(متضاد) خوشقول
ناکث
پیمانشکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقضعهد،
(متضاد) وفادار
ناقض
پیمانشکن، عهدگسل، شکننده، نقضکننده،
(متضاد) وفادار
بدعهد
بدپیمان، پیمانشکن، سستپیمان، عهدگسل،
(متضاد) سختپیمان، وفادار
سستعهد
سستپیمان، پیمانشکن، عهدگسل، عهدشکن، بیوفا، بدعهد، زودگسل
عهدشکن
پیمانشکن، خائن، عهدگسل، ناقضعهد، ناکث،
(متضاد) وفادار
عهدگسل
بدپیمان، پیمانشکن، سستپیمان، عهدشکن، ناقضعهد،
(متضاد) وفادار
بدپیمان
بدعهد، بدقول، پیمانشکن، عهدشکن، عهدگسل،
(متضاد) وفادار، خوشقول
فرهنگ عمید
معادل ابجد
473