معنی ناقض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ناقض. [ق ِ] (ع ص) شکننده. (آنندراج). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن و جز آن. (آنندراج). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نقض. رجوع به نقض شود.
(قِ) [ع.] (اِفا.) شکننده، شکننده پیمان.
شکننده، از بین برنده،
(اسم، صفت) [مجاز] شکنندۀ عهدوپیمان،
ناینده
پیمانشکن، عهدگسل، شکننده، نقضکننده،
(متضاد) وفادار
شکننده، پیمان شکن، باز کننده ی تاب (اسم) شکننده: } آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم {، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن.
ناقِض، شکننده، شکننده عهد و پیمان، مخالف، مفسد، خرابکار،