معنی پچپچ
مترادف و متضاد زبان فارسی
درگوشی، زمزمه، نجوا، شایعه
درگوشی
پچپچ، زمزمه، زیرگوشی، نجوا
زمزمه
پچپچ، ترنم، درگوشی، نجوا، سرود، نغمه
نجوا
پچپچ، ترنم، درگوشی، زمزمه،
(متضاد) فریاد
گفتگو
سخن، صحبت، گپ، مباحثه، محاوره، مذاکره، مشافهه، مصاحبه، مقال، مکالمه، پچپچ، خبر، شایعه، آوازه، هایوهوی، جدل، قالوقیل، قالومقال، مجادله
حل جدول
نجوا
فرهنگ عمید
سخنی که در افواه بیفتد و مردم آهسته و بیخگوشی به یکدیگر بگویند، پچپچ،
فچفچه
سخنی که بر سر زبانها افتاده و مردم آهسته و بیخ گوشی به یکدیگر بگویند، پچپچه، پچپچ،
پچ پچ
صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند،
سخن زیر لب و آهسته،
‹پژپژ› آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند: سخن شیرین از زُفت نیاید بر / بز به پچپچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی: صحاحالفرس: پچپچ)،
* پچپچ کردن: (مصدر لازم) زیر لب و آهسته با هم حرف زدن،
چکاچک
سخن یا خبری که بر سر زبانها افتد و مردم به همدیگر بگویند، خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید: چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی: رشیدی: چکاچک)،
(اسم صوت) صدای عدهای از مردم که آهسته با هم صحبت کنند، پچپچ،
معادل ابجد
10