معنی همصدا
حل جدول
یک زبان
مترادف و متضاد زبان فارسی
هماهنگ، همداستان، همنوا
متفقالکلمه
متفقالقول، همآواز، همزبان، همصدا
همآواز
متفقالقول، همسخن، همآهنگ، همصدا، همنوا
همداستان
متفقالراءی، متفقالقول، همراه، همراءی، همصدا
هماهنگ
سازگار، متحد، متناسب، موافق، هماواز، همخوان، همساز، همصدا
متفقالقول
متفقالکلمه، متفقالرای، همآواز، همزبان، همسخن، همصدا، همکلام، یکدل، یکزبان،
(متضاد) ناهمزبان
فارسی به انگلیسی
Harmonic
واژه پیشنهادی
یک زبان
فرهنگ عمید
معادل ابجد
140