معنی همصحبت
حل جدول
معاشر
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلیس، مصاحب، معاشر، مقترن، ندیم، همداستان، همدم، همراز، همسخن، همکلام، همگفت، همنشین، یار
همگفت
همسخن، همصحبت، همکلام
مفاوضت
همصحبت، صحبت، گفتگو، همبستری، همآغوشی
همکلام
همزبان، همسخن، همصحبت، همگفت
جلیس
محشور، مصاحب، معاشر، همدم، همصحبت، همنشین
معاشر شدن
همنشینشدن، همصحبت شدن، معاشرت کردن
فرهنگ عمید
معادل ابجد
545