معنی فترت

لغت نامه دهخدا

فترت

فترت. [ف َ رَ] (ع اِ) فتره. رجوع به فتره شود.


اهل فترت

اهل فترت. [اَ ل ِ ف َ رَ] (اِخ) فرقه ای از شیعه ٔ امامیه که پس از رحلت امام یازدهم بفترت یعنی خالی ماندن زمان از وجود امام عقیده داشتند. (خاندان نوبختی ص 250).

فارسی به انگلیسی

فترت‌

Interim, Interruption, Recess

فرهنگ عمید

فترت

سستی، کندی، بازماندگی، ضعف،
(اسم) [قدیمی] زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به‌ جای آن برقرار نشده،
(اسم) مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به‌ویژه مدت تعطیل مجلس شورا،

فرهنگ فارسی هوشیار

فترت

سستی، کندی


اهل فترت

پذیرای دوازدهمین پیشوا نیستند در باور آنان پس از پیشوای یازدهم جهان از رهنمود تهی مانده است (فضل بن شادان نیشابوری)

فرهنگ معین

فترت

(اِمص.) سستی، ضعف، زمان بین دو نوبت تب، مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه. [خوانش: (فَ رَ) [ع. فتره]]

حل جدول

فترت

سستی

مدت زمان بین ظهور دو پیامبر


سستی و بی‌حالی

فترت

مترادف و متضاد زبان فارسی

فترت

ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه، سستی، ضعف

فارسی به عربی

فترت

عتله، فتره


دوره فترت

عتله

فرهنگ فارسی آزاد

فترة (فترت)

فَترَه (فَترَت)، ضعف و سستی، آرامش و سکون، عدم فعالیت و فقدان حدّت و شدت، دوره موقع و زمان، فاصله بین دو امر یا دو واقعه مثل فاصله بین دو تب نوبه ای یا فاصله دو دوره کار یک مجلس یا فاصله بین دو پیغمبر و دیانت (جمع: فَتَرات)،

انگلیسی به فارسی

interregnum

فترت


recess

فترت

معادل ابجد

فترت

1080

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری