معنی ربذه

حل جدول

ربذه

تبعیدگاه ابوذر غفاری

تبعیدگاه ابوذرغفاری


تبعیدگاه ابوذرغفاری

ربذه


تبعیدگاه ابوذر غفاری

ربذه

فرهنگ فارسی هوشیار

ربذه

مرد بی خبر


رباذ

(تک: ربذه) پارچه های دشتانی پلیدی ها زداینده ها

لغت نامه دهخدا

ربذة

ربذه. [رَ ب ِ ذَ] (ع ص) لثه ربذه؛ بن دندان کم گوشت. ج، رَبِذات. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).


خبره

خبره. [خ َ ب ِ رَ] (اِخ) آبی است از آن بنی ثعلبهین سعد از حمی [قرقگاه] ربذه. || نام چاهی است از آن اشجع نزد این آب. || نام نخستین علامت این قرقگاه [قرقگاه ربذه] از طرف مدینه. (از معجم البلدان).


ذونفر

ذونفر. [ن َ ف َ / ن َ] (اِخ) موضعی است بر سه میل از سلیله میان آن و میان ربذه وبعضی گفته اند بر یک منزل در راه مکه در پشت ربذه است. و بسکون فاء هم روایت شده است. (معجم البلدان).


بیضة

بیضه. [ب َ ض َ / بی ض َ] (اِخ) موضعی است نزد ماوان نزدیکی ربذه با چاههای بسیار. (از معجم البلدان).


صلصلة

صلصله. [ص ُ ص ُ ل َ] (اِخ) آبی است محارب را قرب ماوان. نصر گوید:گمان دارم بین ماوان و ربذه است. (معجم البلدان).


ربذی

ربذی. [رَ ب َ ذی ی] (ع ص نسبی) منسوب است به ربذه که از شهرهای مدینه میباشد در طریق حجاز. (از انساب سمعانی).


ذوبقر

ذوبقر. [ب َ ق َ] (اِخ) وادیی است میان اخیله و حمای ربذه. شاعر گوید:
اناخ بذی بقر برکه
کان علی عضدیه کتافاً.
(از المرصع ابن الاثیر).


ربذات

ربذات. [رَ ب ِ] (ع اِ) ج ِ رَبِذه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ربذه شود.
- ذوربذات، مرد بسیار غلطگوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شربة

شربه. [ش َ رَب ْ ب َ] (اِخ) جایگاهی است بین سلیله و ربذه. گویند: در موقع مسافرت به مکه وقتی که از نقره وماوان بگذرند به شربه میرسند. (از معجم البلدان).

معادل ابجد

ربذه

907

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری