معنی جستجوکننده
حل جدول
فرهنگ عمید
جستجوکننده، جوینده،
پالنده
کاوشکننده، جستجوکننده،
یوزنده
جوینده، جستجوکننده،
متجسس
جستجوکننده، تجسسکننده،
جاسوس،
مفتش
تفتیشکننده، جستجوکننده، کاوشکننده،
[منسوخ] بازرس،
جوینده
جستجوکننده، طلبکننده، کاوشکننده: گر گران و گر شتابنده بُوَد / آنکه جویندهست یابنده بُوَد (مولوی: ۳۷۲)،
پوینده
بهشتابرونده، رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی: ۱/۶)،
جستجوکننده،
پژوهنده
محقق،
[قدیمی] جستجوکننده، تفحصکننده، جوینده: پژوهندهای بود حجتنمای / در آن انجمن گشت شاه آزمای (نظامی۵: ۸۶۹)،
[قدیمی] مرد خردمند و دانا،
فرهنگ فارسی هوشیار
بازکاونده و جستجوکننده
لغت نامه دهخدا
معادل ابجد
601