معنی استوارکردن

حل جدول

استوارکردن

جزم، شق

تسدید

فارسی به عربی

انگلیسی به فارسی

fix

استوارکردن


pitch

استوارکردن

فرهنگ فارسی هوشیار

قوی گردانیدن

‎ نیرومندکردن، استوارکردن


ارساخ

پایدار کردن استوارکردن


ارسا ء

‎ ایستاکردن، برجای ایستادن، استوار شدن، استوارکردن، لنگر انداختن

لغت نامه دهخدا

تأریز

تأریز. [ت َءْ] (ع مص) ثابت گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوارکردن. محکم کردن: تأریز الوتد؛ استوار کردن میخ.


چارمیخه کردن

چارمیخه کردن. [خ َ / خ ِ ک دَ] (مص مرکب) چهارمیخه کردن. سخت محکم و استوارکردن. استوار ساختن کاری یا امری. پابرجا نمودن.


تواثق

تواثق. [ت َ ث ُ] (ع مص) با یکدیگر استواری کردن. (زوزنی). بهم استوار کردن. (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی. (آنندراج). تعاهد. (اقرب الموارد).

فنلاندی به فارسی

mukauttaa

قیر , پرتاب , ضربت باچوگان , نصب , استقرار , اوج پرواز , اوج , سرازیری , جای شیب , پلکان , دانگ صدا , زیروبمی صدا , استوارکردن , خیمه زدن , برپاکردن , نصب کردن , توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن , توپ را زدن.

سوئدی به فارسی

beck

قیر، پرتاب، ضربت باچوگان، نصب، استقرار، اوج پرواز، اوج، سرازیری، جای شیب، پلکان، دانگ صدا، زیروبمی صدا، استوارکردن، خیمه زدن، برپاکردن، نصب کردن، توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن، توپ را زدن،


lutning

قیر، پرتاب، ضربت باچوگان، نصب، استقرار، اوج پرواز، اوج، سرازیری، جای شیب، پلکان، دانگ صدا، زیروبمی صدا، استوارکردن، خیمه زدن، برپاکردن، نصب کردن، توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن، توپ را زدن،

عربی به فارسی

مازق

کار گذاشتن , درست کردن , پابرجا کردن , نصب کردن , محکم کردن , استوارکردن , سفت کردن , جادادن , چشم دوختن به , تعیین کردن , قراردادن , بحساب کسی رسیدن , تنبیه کردن , ثابت شدن , ثابت ماندن , مستقر شدن , گیر , حیص وبیص , تنگنا , مواد مخدره , افیون

معادل ابجد

استوارکردن

942

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری