pitch به فارسی | دیکشنری انگلیسی

pitch
  • قیر

  • پرتاب

  • ضربت باچوگان

  • نصب

  • استقرار

  • اوجپرواز

  • اوج

  • سرازیری

  • جای شیب

  • پلکان

  • دانگ صدا

  • زیروبمی صدا

  • استوارکردن

  • خیمه زدن

  • برپاکردن

  • نصب کردن

  • (دربیسبال) توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن

  • توپ را زدن گام

  • درجه

  • پرتاب کردن

  • تراکم - گام - قیر اندود کردن - زفت - تنظیم تن صورت - تعداد نخ خاب در یک اینچ فرش

  • قیر، تفاله قطران، گام (مارپیچ) (screw = pitch)

  • ارتفاع گام 1. صفت احساس شنوایی که به بسامد صدای محرک بستگی دارد ولی به فشار صدا و شکل موج محرک نیز وابسته است. ارتفاع موقعیت صدا را در مقیاس موسیقیایی تعیین می کندکه ارتفاع استاندارد آن برای هر تن 440 هرتز است. در این استاندارد، c میانی 261/6 هرتز است. 2. فاصله مرکز سوراخها، سطرهای برجستگی، پایه ها، میله ها و رساناها در مدار مجتمع یا تخته مدار 3. گردش هواپیما، موشک یا کشتی به دور محور حرکت خود.

  • گام

  • پا، گام، فاصله، پای، تقسیم، ارتفاع، گام پیچ

  • قیر، قطران

  • دانگ‌

  • دانگهایی‌ از صدا

  • زیر و بمی‌ (صدا)

  • فاصله‌ بین‌ مراکز دو سوراخ‌ حاشیه‌ فیلم‌

  • گام‌

  • گام‌ [فاصله‌ بین‌ دو سوراخ‌ متوالی‌ حاشیه‌ فیلم‌]

  • زمین

  • قیر

  • گام

  • شیب

  • میل

  • خیز

  • زفت

  • زاویه شیب

  • پهنای کاراکترها در هر اینچ واحد سنجش تعداد کاراکترهای هم عرض در هر اینچ اگر پهنای کاراکترها ثابت باشند. این تعداد در واحد اینچ ثابت است. اما اگر متفاوت باشند. (مانند Im) فقط می توان متوسط تعداد کاراکترها را در هر اینچ بیان کرد.

  • پرتاب کردن، درجه،گام، سنجش تعداد دخشه، تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری