معنی ابکم

لغت نامه دهخدا

ابکم

ابکم. [اَ ک َ] (ع ص) گنگ. گنگ لاج. مؤنث: بَکْماء. ج، بُکم:
زیرا که جهان ز آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم.
ناصرخسرو.
کرد عقلم نصیحتی محکم
که نکوگوی باش یا ابکم.
سنائی.
همه گوینده ٔ فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.
سنائی.
گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است.
سوزنی.

فرهنگ عمید

ابکم

زبان‌بسته، لال، گنگ،


بکم

ابکم

حل جدول

ابکم

گنگ


زبان بسته و گنگ

ابکم


زبان بسته

ابکم


گنگ

ابکم

لال، ابکم، اصم، الکن

فرهنگ معین

ابکم

(اَ کَ) [ع.] (ص.) گنگ.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ابکم

خاموش، گُنگ

فرهنگ فارسی آزاد

ابکم

اَبْکَم، گنگ، لال (جمع: بُکْم)،

فرهنگ فارسی هوشیار

بکمک

(تک: ابکم) گنگان


گنگ گشتن

(مصدر) لال شدن ابکم گشتن.


گنگ کردن

(مصدر) لال کردن ابکم ساختن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

الکن

ابکم، بکم، بی‌زبان، کندزبان، گنگ، لال

معادل ابجد

ابکم

63

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری