بکم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(بُ) [ع.] (اِ.) جِ ابکم، گنگان، لالان.،صم و ~کران و گنگان.
(بَ کَ) (اِ.) نک بقم.
(مص ل.) گنگ شدن، (اِمص.) گنگی. [خوانش: (بَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
بقم: هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخرو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی: بکم)،
گنگی،
ابکم
حل جدول
گنگ شدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
الکن، گنگ، گنگی، الکن شدن، گنگ شدن،
(متضاد) گویا
فرهنگ فارسی هوشیار
گنگ گردیدن، لال شدن
فرهنگ فارسی آزاد
بٌکِم، گٌنگها، لال ها (مفرد: اَبکَم)
بَکَم، (بَکِمَ، یَبکَمٌ) گنگ شدن، لال شدن،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.