معنی هلاک

هلاک
معادل ابجد

هلاک در معادل ابجد

هلاک
  • 56
حل جدول

هلاک در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

هلاک در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست
فرهنگ معین

هلاک در فرهنگ معین

  • (هَ) [ع.] (اِمص.) نیستی، فنا.
لغت نامه دهخدا

هلاک در لغت نامه دهخدا

  • هلاک. [هََ] (ع مص) مردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || نیست شدن. (منتهی الارب). || آزمند گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || گم شدن. || افتادن. || (اِمص) نیستی. (منتهی الارب). مرگ. دمار. آذرنگ. (یادداشت مؤلف):
    دشمن خواجه به بال و پر مغرور مباد
    که هلاک واجل مورچه بال و پر اوست.
    فرخی.
    هلاک و عیش و بد و نیک و شدت و فرجند
    غم و سرور و کم و بیش و درد و درمانند.
    مسعودسعد.
    بر وفات تو روز و شب نالم
    از هلاک تو سال و مه مویم. توضیح بیشتر ...
  • هلاک. [هَُ ل ْ لا] (ع ص، اِ) آنان که به نوبت پیش مردمان آیند به طلب احسان و معروف ایشان. || جویندگان آب و علف که راه را گم کرده باشند. || ج ِ هالک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

هلاک در فرهنگ عمید

  • نیست شدن،
    مردن در اثر حادثۀ بد و ناگوار،
    [مجاز] بسیارمشتاق و آرزومند،. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی

هلاک در عربی به فارسی

  • مایه ء هلا کت , زهر (درترکیب) , جانی , قاتل , مخرب زندگی
گویش مازندرانی

هلاک در گویش مازندرانی

  • خسته، مرگ و نابودی
فرهنگ فارسی هوشیار

هلاک در فرهنگ فارسی هوشیار

  • مرگ نیستی نابودی سیز ‎-1 (مصدر نیست شدن مردن درگذشتن، (اسم) نیستی مرگ: ((هزاردشمنم ارمیکنندقصدهلاک گرم تو دوستی ازدشمنان ندارم باک. )) (حافظ) یابه هلاک انجامیدن. نابودشدن هلاک شدن: ((ودلیل برین جانور که اگرغذا نیابد سست گرددوبهلاک انجامد. )) مردن، نیست شدن، گمشدن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

هلاک در فرهنگ فارسی آزاد

  • هَلاک، غیراز معانی مصدری، مرگ، موت، فنا،
  • هَلاک، (هَلَکَ، یَهلَکُ و یَهلِکُ) حریص و بسیار علاقمند شدن به چیزی،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

هلاک در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید