معنی هاک

لغت نامه دهخدا

هاک

هاک. [ک ِ] (ع اِ فعل) بگیر تو (زن).

هاک. [ک َ] (ع اِ فعل) بگیر تو (مرد). (ناظم الاطباء).

هاک. (اِ) به لغت زند و پازند تخم مرغ را گویند. تخم ماکیان. (برهان) (ناظم الاطباء). به وزن و معنی خاگ یعنی تخم مرغ. (فرهنگ رشیدی). تخم ماکیان و مرغهای دیگر. (لسان العجم). || دهن دره. خمیازه. بیاستو. آسا. در لغت نامه ٔ اسدی در معنی کلمه بیاستو گوید: بیاستو، دهان دره بودو فارسیان هاک خوانند. (فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 414).

گویش مازندرانی

هاک – هاک

لفظی جهت به لانه هدایت کردن اردک ها

فرهنگ معین

هاک

(اِ.) دهان دره.


هاک کردن

(کَ دَ) (مص م.) گرم کردن دست یا هر چیز سر به وسیله حرارت نفس.

ترکی به فارسی

هاک

حق


هاک صیز

ناحق


هاک اتمک

مستحق شدن


هاک بیلیر

حق شناس


هاک چا

عادلانه


هاک لی

حقدار

حل جدول

هاک

خمیازه، دهاندره

خمیازه، دهان دره

فرهنگ فارسی هوشیار

هاک

(اسم) دهان دره بیاستو

معادل ابجد

هاک

26

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری