معنی فلاکت
فارسی به انگلیسی
Adversity, Curse, Desolation, Evil, Misery, Plight, Ruin, Squalor, Tragedy, Trouble, Woe, Wretchedness
فارسی به ترکی
felaket
لغت نامه دهخدا
فلاکت. [ف َ ک َ] (از ع، اِ مص) فلک زدگی و ناداری. (غیاث از فردوس اللغات). و این مصدر جعلی است وضعکرده ٔ متأخرین. (غیاث). نکبت. بدبختی. غالباً این مصدر را برساخته ٔ ایرانیان از کلمه ٔ فلک زده دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین). مصدر منحوت است. (یادداشت مؤلف). || خواری و ذلت. (فرهنگ فارسی معین).
- فلاکت بار. رجوع به این کلمه شود.
فلاکت بار
فلاکت بار. [ف َ ک َ] (نف مرکب) فلاکت بارنده. آنچه فلاکتش هویدا باشد. حاکی از نکبت و بدبختی: وضع فلاکت باری داشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فلاکت شود.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
ساخته ی فارسی گویان از مفلاک پارسی خواری بدبختی بد بیاری پلاسک (اسم) نکبت بد بختی، خواری ذلت. توضیح غالبا این مصدر را بر ساخته ایرانیان از ترکیب فلکزده دانسته اند. ولی ظاهرا این کلمه از مفلاک ع ساخته شده فلک زدگی و ناداری، نکبت، بدبختی
فلاکت بار
(صفت) آنچه فلاکتش هویدا باشد حاکی از نکبت و بدبختی: وضع فلاکت باری داشت.
فارسی به ایتالیایی
miseria
فرهنگ معین
بیچارگی، بدبختی، خواری، ذلت. [خوانش: (فَ کَ) [ازع.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
ناداری و خواری، فلکزدگی، بیچارگی، بدبختی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ادبار، استیصال، بدبختی، بیچارگی، تنگی، تیرهبختی، خواری، ذلت، شوربختی، ضراء، فقر، فلکزدگی، نکبت
معادل ابجد
531