معنی چرمگر

لغت نامه دهخدا

چرمگر

چرمگر. [چ َ گ َ] (ص مرکب) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام.چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. رجوع به چرمساز و چرمگر شود.
- به چرمگر نگرستن گاو، نگاه کردن گاو به چرمگر، مثل است درمورد کسی که به خشم و نفرت در کسی یا چیزی نگرد:
از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر
چون گاو بچرمگر، بمن در منگر.
فرخی.
در من نگری مثل گاو پیر که بچرمگر نگرد. (از قره العیون).


صرامی

صرامی. [ص َرْ را می ی] (ع ص) چرمگر.


چرمگری

چرمگری. [چ َ گ َ] (حامص مرکب) چرمسازی. کار و پیشه ٔ چرمگر. صرامی. پیراستن پوست ناپیراسته. ساختن چرم از پوست ناپیراسته ٔ حیوانات. دباغی کردن پوست.عمل دباغ. رجوع به چرمگر و چرمساز و چرمسازی شود.


چرم ساز

چرم ساز. [چ َ] (نف مرکب) دباغ و کسی که چرم میسازد. (ناظم الاطباء). چرم سازنده. سازنده ٔ چرم. آنکه ساختن چرم داند و تواند. آنکس که از پوست چرم سازد. چرمگر. آنکس که پوست حیوانات را دباغی کند. رجوع به چرمسازی و چرمگر شود.

فرهنگ عمید

چرمگر

کسی که پوست حیوانات را دباغت میکند و چرم می‌سازد، چرم‌ساز، دباغ، پوست‌پیرا،

حل جدول

چرمگر

دباغ


دباغ

پوست پیرا، چرم ساز، چرمگر، تیماجگر


پوست پیرا

دباغ، چرم ساز، صرام، پوستین دوز، واتگر، چرمگر

مترادف و متضاد زبان فارسی

صرام

پوست‌پیرا، چرمگر


چرم‌ساز

چرمگر، دباغ، صرام، چرم‌پیرا، پوست‌پیرا


پوست‌پیرا

چرم‌ساز، چرمگر، دباغ، صرام، پوستین‌دوز، واتگر

فرهنگ معین

پوست پیرا

(ص فا.) دباغ، چرمگر.


دباغ

(دَ بّ) [ع.] (ص.) پوست پیرا، چرمگر.

فرهنگ فارسی هوشیار

ادیم گر

چرمگر چرمساز (صفت) چرم گر چرمساز ادیمی.


پوست فروش

(صفت) آنکه پوست فروشد فرا ء، پوست پیرا چرمگر صرام.

معادل ابجد

چرمگر

463

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری