معنی خوش‌صحبت

مترادف و متضاد زبان فارسی

خوش‌صحبت

خوش‌زبان، خوش‌سخن، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، خوش‌محضر، شیرین‌زبان، شیرین‌گفتار، شیرین‌کلام، نیک‌محضر، نیکوبیان،
(متضاد) بدصحبت


نیک‌محضر

خوش‌صحبت، خوش‌معاشرت، نیکومحضر،
(متضاد) بدمعاشرت


نیکوبیان

خوش‌بیان، خوش‌صحبت، نیکوسخن،
(متضاد) بدسخن


خوش‌مشرب

خوش‌معاشرت، اجتماعی، خوش‌آمیز، آداب‌دان، زودجوش، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، خلیق، خوش‌خلق‌وخو


خوش‌گفتار

خوش‌بیان، خوش‌سخن، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، خوش‌گفت، خوش‌لهجه، نیکوگفتار، شیرین‌سخن، شیرین‌گفتار،
(متضاد) بدکلام


زبان‌آور

بلیغ، تیززبان، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، رسا، سخن‌گزار، سخنور، شاعر، فصیح، ناطق، نطاق


بامزه

خوش‌طعم، خوشمزه، لذیذ،
(متضاد) بی‌مزه، دلچسب، ملیح، نمکین،
(متضاد) بی‌نمک، سرد، شیرین،
(متضاد) بی‌نمک، خوش‌صحبت، خوش‌محضر، شوخ‌طبع، خنده‌دار، شیرین حرکات،
(متضاد) بارد، بی‌مزه، یخ

حل جدول

خوش‌صحبت

شیرین‌سخن


کنایه از خوش‌صحبت

شیرین‌زبان


شیرین‌سخن

خوش‌صحبت

فرهنگ عمید

نیک محضر

خوش‌رو، خوش‌برخورد،
خوش‌صحبت،


ملسون

کذاب، دروغ‌گو،
خوش‌صحبت، شیرین‌زبان،


شیرین سخن

خوش‌سخن، خوش‌صحبت، شیرین‌کلام، شیرین‌گفتار، کسی که گفتارش خوش‌آیند است،
لطیفه‌گو،


زبان آور

[مجاز] زبانور، خوش‌بیان، خوش‌صحبت، کسی که خوب سخن می‌گوید،
[قدیمی] آن که با گستاخی سخن می‌گوید،
[قدیمی] شاعر،

معادل ابجد

خوش‌صحبت

1406

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری