معنی صحراگرد
لغت نامه دهخدا
صحراگرد. [ص َ گ َ] (نف مرکب) بیابان گرد. || آنکه در بیابان گردد و کشت هاو مزارع را بپاید چهارپا ومردمان بدان گزند نرسانند. رجوع به صحراگردی شود.
صحراگردی
صحراگردی. [ص َ گ َ] (حامص مرکب) بیابان گردی. دشت نوردی. گردیدن در بیابان. رجوع به صحراگرد شود.
بیابان گرد
بیابان گرد. [گ َ] (نف مرکب) کسی که در بیابان زیست میکند. صحراگرد باشد. بدوی. چادرنشین:
کرد صحرانشین کوه نورد
چون بیابانیان بیابان گرد.
نظامی.
فرهنگ عمید
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Bedouin
مترادف و متضاد زبان فارسی
بادیهنشین، صحرانشین، صحرانورد،
(متضاد) شهرنشین
صحرانشین
بادیهنشین، بیابانگرد، چادرنشین، صحراگرد،
(متضاد) شهرنشین
بادیهنشین
اسم بادیهگرد، بیاباننشین، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین،
(متضاد) شهرنشین، آبادینشین
چادرنشین
خیمهنشین، ایلات، بیاباننشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر، بادیهنشین، بدوی،
(متضاد) شهرنشین، متمدن، کوچنشین، کوچگر، کوچی
بیابانگرد
صفت بادیهپیما، بادیهنشین، بدوی، بیاباننورد، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین، بیابانپو، بیاباننورد، بیابانی، صحرایی، وحشی،
(متضاد) شهرنشین، شهری
فرهنگ فارسی هوشیار
بیابان گرد
واژه پیشنهادی
سند کلیشه
معادل ابجد
523