معنی شاخهها
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
طرز قرار گرفتن گلها بر روی ساقه یا شاخهها،
تنه
قسمت اصلی یک چیز: تنهٴ هواپیما،
بخش اصلی بدن انسان و جانوران،
جسم درخت، از روی زمین تا جای روییدن شاخهها،
گرزن
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان میآویختهاند، تاج،
طرز قرار گرفتن گلها بر روی شاخهها، مانند گل گاوزبان،
شپشه
حشرۀ ریز به شکل ذرههای قهوهایرنگ که در شاخهها و ساقههای درختان وگیاهها بهوجود میآید و از آفتهای گیاهی است،
حشرهای که در برنج و گندم و آرد تولید میشود،
ساقه
(زیستشناسی) عضو استوانهشکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو میکند و حامل شاخهها و برگها و گلها است،
[مقابلِ مقدمه و جلودار] موکب، دنبالۀ لشکر،
دلبوث
گیاهی با شاخهها و برگهای باریک که گل آن شبیه سوسن کبود و بلندیش تا یک متر میرسد و ریشۀ آن شبیه پیاز است و بعد از خشک شدن بسیار سخت میشود. در طب به کار میرود، ذنبالفرس، سیفالغراب، سوسن صحرایی،
شاخ
(زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید،
(زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید،
[قدیمی] چاک،
[قدیمی، مجاز] پاره، حصه، قطعه،
[قدیمی] ظرفی که در آن شراب میخورند، پیالۀ شرابخوری، پالغ، بالغ. δ در قدیم از شاخ گاو یا کرگدن یا عاج نیز ظرف برای شراب خوردن میساختند: فتاده بر سرش از بادۀ شبینه خمار / به عزم عیش صبوحی نهاده بر کف شاخ. (منصور شیرازی: مجمعالفرس: شاخ)،
* شاخ آهو: [قدیمی] کمان، کمان تیراندازی: چو بر شاخ آهو کشد چرم گور / بدوزد سر مور بر پای مور (نظامی۵: ۷۸۹)،
* شاخ حجامت: ‹شاخ حجام› (پزشکی) شاخ میانتهی گاو که دو سر آن سوراخ دارد و حجام با آن پوست بدن را میمکد تا ورم کند بعد استره میزند و دوباره شاخ را میچسباند تا مقداری خون داخل آن شود،
* شاخ درآوردن: (مصدر لازم) [مجاز] بسیار تعجب کردن، دچار حیرت و شگفتی شدن از دیدن چیزی عجیب و حیرتانگیز یا شنیدن حرفهای دروغ و سخنان شگفتانگیز،
* شاخ زدن (مصدر لازم)
شاخه زدن، شاخه درآوردن درخت،
شاخ زدن حیوان به کسی یا به حیوان دیگر،
* شاخشاخ: [قدیمی] چاکچاک، پارهپاره: بر سینه شاخشاخ کنم جامه شانهوار / کز هیچ سینه بوی رضایی نیافتم (خاقانی: ۷۸۴)، بیندیش از آن دشتهای فراخ / کز آواز گردد گلو شاخشاخ (نظامی۵: ۷۶۲)،
* شاخ نبات: شاخهای از نبات، شاخههای متبلور درون کاسۀ نبات،
* شاخ نفیر: [قدیمی] شاخی که بعضی درویشان با آن بوق میزنند،
* شاخوبال: [قدیمی] شاخههای درخت، شاخوبرگ درخت،
* شاخوبرگ:
شاخهها و برگهای درخت،
[مجاز] آنچه بر اصل حکایت و سخن افزوده میشود، جزئیات،
* برات بر شاخ آهو نوشتن: [قدیمی، مجاز] دادن وعدۀ چیزی که بهدست آوردنش ممکن نباشد،
واژه پیشنهادی
مخفف اصطلاحات انگلیسی
مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن، دستیابی، و کنترل پایگاه داده.
در یک HDBMS، اطلاعات بهصورت یک درخت معکوس شده بوده و یک سری گرهها توسط شاخهها بههم متصل شدهاند.
معادل ابجد
912