معنی زروسیم
حل جدول
طلا
فرهنگ عمید
زروسیم ناسره، غشدار، پول قلب،
پرخواسته
صاحب مال و ثروت بسیار، دارای زروسیم بسیار،
تمام عیار
زروسیم که عیار آن کامل باشد، بیغش، خالص،
صامت
[مقابلِ ناطق] ساکت، خاموش،
ناتوان در سخن گفتن،
(سینما، تئاتر) ویژگی فیلم بدون صدا،
(اسم) (زبانشناسی) واجی که در گذر خود از اندامهای گویایی به مانعی برخورد میکند، مانند ج، د، ر، همخوان، بیصدا،
(اسم) [قدیمی، مجاز] زروسیم،
* صامتوناطق: [قدیمی، مجاز] دارایی شخص از زروسیم و چهارپایان،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) برچیدن زروسیم وگوهرونقل ونبات وغیره که برسرشاه دامادیاعروس نثارکنند.
نثارچین
(صفت) آنکه زروسیم وگوهرونقل ونبات و غیره راکه برسرشاه دامادیاعروس نثارکنند برچیند.
هامواکردن
(مصدر) مسطح کردن صاف کردن: ((. . . وهردورابپاکند ازسبیکه ها ء زروسیم وسرش بزعفران هاموارکرد. . . ))
نثارگستردن
(مصدر) نثارافشاندن پراکندن زروسیم ونقل ونبات: گلبن پرندلعل همی برکشدبسر باران گل پرست همی گستردنثار.
نثارکردن
(مصدر) افشاندن پاشیدن. - 2 افشاندن زروسیم ونقل ونبات برسریا قدم کسی شاباش کردن. ، فداکردن قربان کردن، پیشکش بردن هدیه دادن.
نثارافشان
(صفت) آنکه زروسیم وغیره برسریاپای کسی بیفشاند: شهریان برسرش نثارافشان همه بام ودرش نگارافشان. (هفت پیکر. چا. ارمغان ص 228 درمورد شاهزاده ای که موفق بگشودن طلسم قلعه شده بود.
معادل ابجد
323