معنی زردآب

حل جدول

زردآب

صفرا

زهره


صفرا

زردآب


از اخلاط چهارگانه

بلغم، زردآب، سودا، صفرا

فرهنگ فارسی هوشیار

تلخه

صفرا، زردآب

گویش مازندرانی

زله

زهره، کیسه ی زردآب


اله

حشره ای است که بر اثر گزش آن تاولهای چرکین، مانند زردآب در...

لغت نامه دهخدا

خون آبی

خون آبی. (اِ مرکب) زردآب. (یادداشت مؤلف).


خذیذ

خذیذ. [خ َ] (ع مص) روان شدن زردآب جراحت. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس).


مهلة

مهله. [م ُ / م َ / م ِ ل َ / م ُ هََ ل َ] (ع اِ) زردآب مرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریم. (منتهی الارب).


وعی

وعی. [وَع ْی ْ] (ع اِ) ریم و زردآب. (منتهی الارب) (آنندراج). چرک و ریم و زردآب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خروش و فریاد یا به خصوص بانگ سگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || چاره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): ما له عنه وعی، ای بد. (منتهی الارب).


اقاحة

اقاحه. [اِ ح َ] (ع مص) ریم و زردآب فراهم آمدن در ریش. || آهنگ منع نمودن بعد خواستن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

فرهنگ معین

لو

نوعی از حلوا، صفراء، زردآب. [خوانش: (لَ یا لُ) (اِ.)]


قیح

زردآب، ریم (چرک) بی آمیزش، خون ریم، چرک، پلشت. [خوانش: (قَ یا قِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

زرداب

(زیست‌شناسی) = صفرا
مایع زردرنگی که از زخم بیرون می‌آید، زردآب، آب زرد،

معادل ابجد

زردآب

214

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری