معنی مهلة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مهله. [م ُ / م َ / م ِ ل َ / م ُ هََ ل َ] (ع اِ) زردآب مرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریم. (منتهی الارب).

مهله. [م ُ ل َ] (ع مص) انجام دادن با آرامش. مَهل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مهل شود.

مهله. [م ُ ل َ] (ع اِ) قطران تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مُهل. || آمادگی. (منتهی الارب). عده. (اقرب الموارد). || درنگ و آهستگی. گویند: اخذ علی فلان المهله؛ یعنی پیشی گرفت از وی در سن و سال یا در ادب و آرامش وآهستگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || زمان. اسم است از امهال. (منتهی الارب). صاحب آنندراج گوید با لفظ رفتن و داشتن و دادن مستعمل است.

فرهنگ فارسی آزاد

مُهلَه، غیر از معانی مصدری مانند مَهل، تأنّی و آهسته، فرصت و مجال، وقت وعِدَّه، رِفق و مُدارا، باقیمانده آتش در خاکستر، تقدم در سنّ یا حرمت و غیره، چرک (جمع: مُهَل)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر