معنی خوش‌ذوق

حل جدول

خوش‌ذوق

خوش‌سلیقه

خوش‌قریحه و نوآور، نیکوسلیقه


خوش‌سلیقه

خوش‌ذوق


خوش‌قریحه و نوآور- نیکوسلیقه

خوش‌ذوق

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدسلیقه

بدذوق، بدمزاج،
(متضاد) خوش‌سلیقه، خوش‌ذوق


بی‌ذوق

بدسلیقه، بی‌استعداد، بی‌حال، بی‌دماغ، بی‌شوروحال، کج‌سلیقه،
(متضاد) باذوق، خوش‌ذوق، ذوقمند


خوش‌طبع

خوش‌قریحه، خوش‌ذوق، شیرین‌زبان، ظریف، ظریف‌طبع، نکته‌سنج،
(متضاد) بدقریحه، کج‌طبع، بذله‌گو، مزاح، شوخ، شوخ‌طبع، لطیفه‌پرداز، لطیفه‌گو

فرهنگ عمید

نکته سنج

شخص باریک‌بین و تیزفهم و خوش‌ذوق که در سخن اندیشه می‌کند،


راست طبع

خوشطبع، خوش‌سلیقه، خوش‌ذوق،
اهل دل، اهل حال: آن‌کس که نه راست‌طبع باشد نه نکو / نه عاشق کس بُوَد نه کس عاشق او (سعدی۲: ۷۳۱)،

معادل ابجد

خوش‌ذوق

1712

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری