خوشسلیقه
خوشقریحه و نوآور، نیکوسلیقه
خوشذوق
بدذوق، بدمزاج، (متضاد) خوشسلیقه، خوشذوق
بدسلیقه، بیاستعداد، بیحال، بیدماغ، بیشوروحال، کجسلیقه، (متضاد) باذوق، خوشذوق، ذوقمند
خوشقریحه، خوشذوق، شیرینزبان، ظریف، ظریفطبع، نکتهسنج، (متضاد) بدقریحه، کجطبع، بذلهگو، مزاح، شوخ، شوخطبع، لطیفهپرداز، لطیفهگو
شخص باریکبین و تیزفهم و خوشذوق که در سخن اندیشه میکند،
خوشطبع، خوشسلیقه، خوشذوق، اهل دل، اهل حال: آنکس که نه راستطبع باشد نه نکو / نه عاشق کس بُوَد نه کس عاشق او (سعدی۲: ۷۳۱)،
1712
ذوق
خوش ذوق
خوشخلق
خوشقول
خوبرو
خوشاخلاق
خوشخوشان
خوشباور
خوشرویی
خوشدوخت
خوشرقصی