معنی بیوقت
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیگاه، بیموقع، بیهنگام،
(متضاد) بموقع، زود، گاه،
(متضاد) دیر
بیمناسبت
بیجا، بیربط، بیگاه، بیموقع، بیوقت، نامربوط،
(متضاد) متناسب، مربوط
نابهنگام
بیموقع، بیوقت، غیرمترقبه، غیرمنتظره، ناگاه، نامناسب، ناوقت،
(متضاد) بموقع
بیموقع
بیجا، بیوقت، نابجا، بیهنگام، نابهنگام، ناوقت، ناهنگام،
(متضاد) بجا، بهنگام
بیگاه
بیموقع، بیوقت، بیهنگام، دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت،
(متضاد) گاه، زود، شبانگاه، غروبهنگام،
(متضاد) پگاه زود، گاه
فرهنگ عمید
بیوقت، بیموقع،
نابه گاه
ناگهان، بیوقت،
نابه هنگام
بیوقت، بیموقع،
ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بیوقت، بیخبر، سرزده،
بیگاه
بیهنگام، بیوقت، بیموقع،
دیروقت،
(اسم) هنگام غروب،
هرزه خوار
آنکه وقت و بیوقت هرجور خوردنیای بخورد،
ناگاه
بیوقت، بیموقع،
بیخبر، ناگهان،
(صفت) بیجا،
* به ناگاه: ناگهان، ناگهانی،
معادل ابجد
518