معنی برافراشته

لغت نامه دهخدا

برافراشته

برافراشته. [ب َ اَ ت َ /ت ِ] (ن مف مرکب) افراخته. افراشته. بلندکرده شده. بالابرده: هدف، هرچیزی بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن. (منتهی الارب). || مشید. ساخته. ساخته شده. رجوع به افراشته شود.

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

معلا

برافراشته، بلند‌شده،
بلندمرتبه،

آیه های قرآن

وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ

و سقف برافراشته،


و السقف المرفوع

و سقف برافراشته،

فرهنگ فارسی هوشیار

بلند

برافراشته، مرتفع، دراز


معلی

بلند، رفیع، برافراشته

فرهنگ معین

ساطع

تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده،


هج

(هَ) (ص.) راست، برافراشته.

انگلیسی به فارسی

atrip

مربوط به بادبان برافراشته

معادل ابجد

برافراشته

1189

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری