معنی چابک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
چست و چالاک، زرنگ، ماهر، زبردست. [خوانش: (بُ) (ص.)]
فرهنگ عمید
چستوچالاک، سریع: با همه نیکویی سرودسرای / رودسازی به رقص چابکپای (نظامی۴: ۵۹۵)،
(قید) بهسرعت،
(قید) ماهرانه،
[قدیمی] زیبارو،
(اسم) [قدیمی] تازیانه،
[قدیمی] زرنگ، ماهر، زبردست،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلد، چالاک، چست، شاطر، شهم، فرز، قبراق، هژیر،
(متضاد) چلمن، داهی، زرنگ،
(متضاد) تنبل، تند، زود، زبردست، ماهر، تازیانه، شلاق
فارسی به انگلیسی
Active, Agile, Athletic, Brisk, Competent, Fast, Light, Light-Footed, Nimble, Ready, Speedy, Tomboy, Tripping
فارسی به عربی
بسرعه، داهیه، ذکی، سریع، سمامه، مرح، مفید
نام های ایرانی
پسرانه، چالا ک، زیبا و ظریف، زیباروی
گویش مازندرانی
از توابع رامسر که همان روستای تاریخی چپک است
فرهنگ فارسی هوشیار
چالاک، فرز، تند، سبک (صفت) چست و چالاک زرنگ، ماهر زبر دست، (اسم) تازیانه شلاق.
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Lebhaft, Rasch, Regsam, Schnell
معادل ابجد
26