معنی بی‌شمار

فرهنگ معین

بیشمار

بی حساب، بی اندازه، بسیار زیاد. [خوانش: (شُ) (ص مر.)]

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بیشمار

عدید، فلکی، کثیر السکان

فرهنگ فارسی هوشیار

بیشمار

زیاده، بسیار، بی حساب

فارسی به ایتالیایی

بیشمار

incalcolabile

فارسی به آلمانی

بیشمار

Mehrere, Viele, X-mal [adverb], Zig-mal, Zum x-ten mal [adjective]

واژه پیشنهادی

بی‌شمار

متعدد

فراوان، بیمر

بسیار زیاد

بی حساب، غیر بی اندازه، بی حد، بی حساب، بی قیاس، بی نهایت، جزیل، نامتناهی، نامحدود، نامعدودقابل شمارش،

بسیار بینهایت فراوان مهمتر بیقیاس خارج ازحد بی شمار بی حد فراوان

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌شمار

بسیار، بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌حساب، بی‌قیاس، بیمر، بی‌نهایت، جزیل، زیاد، سرسام‌آور، فراوان، نامحدود، نامعدود،
(متضاد) معدود

فرهنگ عمید

لایعد

بی‌شمار،


متعدد

بسیار، بی‌شمار،


لاتحصی

بی‌شمار، بسیار،


لاتعد

بی‌شمار، بسیار،


لاتعدولاتحصی

بی‌شمار، بسیار،

معادل ابجد

بی‌شمار

553

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری