معنی اخمو
لغت نامه دهخدا
اخمو. [اَ] (ص نسبی) در تداول عامه، آنکه هماره ابرو درهم کشیده دارد. که بسیار اخم کند. بداخم. عبوس. کاسف الوجه.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Beetle-Browed, Crabbed, Cranky, Dour, Grumpy, Stern, Sternly, Sulky, Sullen
فارسی به عربی
مزاجی، مشاکس
واژه پیشنهادی
عنق
فرهنگ معین
(اَ) (ص.) (عا.) ترشرو، بداخلاق.
فرهنگ عمید
ویژگی کسی که همیشه اخم میکند، ترشرو، عبوس،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) ترشرو همیشه اوقات تلخ.
فرهنگ عوامانه
عبوس و همیشه اوقات تلخ.
فارسی به ایتالیایی
antipatico
معادل ابجد
647