معنی اخمو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اخمو. [اَ] (ص نسبی) در تداول عامه، آنکه هماره ابرو درهم کشیده دارد. که بسیار اخم کند. بداخم. عبوس. کاسف الوجه.

فرهنگ معین

(اَ) (ص.) (عا.) ترشرو، بداخلاق.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که همیشه اخم می‌کند، ترش‌رو، عبوس،

حل جدول

ترش روی

عبوس و همیشه اوقات تلخ.

عبوس

عبوس و همیشه اوقات تلخ

ترشرو

مترادف و متضاد زبان فارسی

بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) ترشرو همیشه اوقات تلخ.

فرهنگ عوامانه

عبوس و همیشه اوقات تلخ.

پیشنهادات کاربران

عنق

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری