معنی ارخم

لغت نامه دهخدا

ارخم

ارخم. [اَ خ َ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رَخم. نرم تر. ملایم تر (چنانکه آواز). || (ص) سپیدسر. سرسپید. (دستوراللغه نطنزی): فرس ارخم، اسپ سپیدسر سیاه بدن. (منتهی الارب). اسپ همه سرسپید. (مهذب الاسماء). اسپ همه ٔ سر سپید. (مهذب الاسماء). مؤنث: رَخْماء. (منتهی الارب).


رخماء

رخماء. [رَ] (ع ص) مؤنث اَرْخَم. شاه رخماء؛ گوسپند سپیدسر سیاه بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مؤنث ارخم. اسبان سپیدسر و سیاه بدن. ج، رُخْم. (از اقرب الموارد).


اغشی

اغشی. [اَ شا] (ع ص، اِ) فرس اغشی، اسب سپید سر و روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از اسب و غیراسب آنکه سپیدی روی او را گرفته یا آنکه از تمام بدن سر آن تنها سپید باشد مانند ارقم. مؤنث آن غشواء است. الاغشی من الخیل و غیره ما یغشی وجهه بیاض او ما ابیض رأسه من بین جسده مثل الارقم. و الانثی، غشواء. (از اقرب الموارد). همه سر سپید. (یادداشت بخط مؤلف). از اسبان آنکه نشانی مخالف سایر اندام داشته باشدو اگر سپیدی تمام سر آن را فرا گیرد، آن را اغشی و چه بسا که آن را ارخم گویند. (صبح الاعشی ج 1 ص 21).

فرهنگ فارسی هوشیار

ارخم

تن سیاه و سر سپید (از گونه های اسپ) سیاسپید

معادل ابجد

ارخم

841

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری