معنی کرچ
لغت نامه دهخدا
کرچ کرچ. [ک َ ک َ] (ص مرکب، ق مرکب) قطعه قطعه. کرج کرج. قاش قاش. تکه تکه. (فرهنگ فارسی معین):
به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم
بسان خربزه ٔ نرم دل خموشم من.
سیفی بدیعی (از آنندراج).
کرچ
کرچ. [ک ُ] (ص) مرغ که مستی گونه ای دارد برای خوابیدن بر تخم و جوجه برآوردن. کُرک. (یادداشت مؤلف). حالت مرغی که آماده ٔ خوابیدن روی تخم است. (فرهنگ فارسی معین).
کرچ. [ک ِ] (اِخ) بندری است در کرانه ٔ شرقی شبه جزیره ٔ کریمه در کنار دریای آزوف. در قدیم در محل کنونی کرچ، شهر بوسپوروس برپا بود. (از فرهنگ ایران باستان ص 240).
- بوغاز کرچ، همان بوسفور کیمِّری است که دریای آزوف را به دریای سیاه متصل می کند. این بوغاز و رود دُن را در عهد قدیم سرحد اروپا و آسیا می دانستند. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 و ج 3 ص 2478). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 شود.
کرچ. [ک ُ / ک َ رَ] (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن. (برهان) (از ناظم الاطباء). || تریشه. قطعه. پاره. (ناظم الاطباء). رجوع به کِرج شود.
کرچ. [ک َ] (ص) در لهجه ٔ گیلکی بمعنی ترد و شکننده که زیر دندان صدا کند و این صفت خوب است برای شیرینی ها و امثال آن، چه برای تری هوا همه چیز در آنجا مرطوب است. (یادداشت مؤلف).
کرچ. [ک َ] (اِ) گوی گریبان. کَرج. (برهان). || شکاف گریبان پیراهن و کرته. کَرج. (برهان):
بخندد دل ز کرچش زآنکه کرچش
بصورت چون مه نو می نماید.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به کَرج شود.
کرچ. [ک ُ] (اِ) نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان، ولیک، ولک یا بلک و در لاهیجان، کمار و در کوهپایه ٔ گیلان، کتو و دربجنورد، دلانا و در شمیران و همدان، کُویج و در خلخال، گیچ و در دیلمان لاهیجان و رودسر، مارِخ و مُرِخ ودر رامسر و شهسوار، کِجیل می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 236). رجوع به مترادفات کلمه شود.
فرهنگ عمید
ویژگی مرغ خانگیای که بر روی تخم خوابیده است،
قطعۀ بریدهشده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ: ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرینخربزهست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸)،
* کرچکرچ: [قدیمی] قطعهقطعه، تکهتکه، قاشقاش: به تیغ اگر بکند کرچکرچ پهلویم / بهسان خربزۀ نرم دلخموشم من (سیفی بدیعی: لغتنامه: کرچکرچ)،
حل جدول
حالت مرغ روی تخم
فارسی به انگلیسی
Broody, Cut
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(کُ) (ص.) حالت مرغی که آماده خوابیدن روی تخم است.
(کُ یا کَ رَ) (اِ.) قاچ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه.
معادل ابجد
223