معنی کاذب
لغت نامه دهخدا
کاذب. [ذِ] (ع ص) دروغزن. دروغگو. جلب. غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن. مائن. ج، کاذبون، کذاب. (مهذب الاسماء). کاذبین. با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب، مقابل اشتهای صادق. تشنگی کاذب. جوع کاذب. حدیث کاذب. (نفایس الفنون). رجوع به مدخل صادق شود. درز کاذب. صبح کاذب یا صبح بامداد نخست:
عشوه ٔ صبح کاذب است کز او
خبر آفتاب نشنیدم.
خاقانی.
لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهر است
کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم.
خاقانی.
صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهر
چادر سبز دَرَد تا زن رسوا بینند.
خاقانی.
امل چون صبح کاذب گشت کم عمر
چو صبح صادق دل گشت روشن.
خاقانی.
مشعله ٔ صبح تو بردی بشام
کاذب و صادق تو نهادیش نام.
نظامی.
غشاء کاذب. فجر کاذب. رجوع به فجر شود. تکذیب، کاذب شدن ناقه. (منتهی الارب). کاذب گردیدن شتر ماده، یعنی ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردار نگردد. کذبت الناقه. (منتهی الارب).
صبح کاذب
صبح کاذب. [ص ُ ح ِ ذِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صبح نخستین. بام بالا. صبح دروغین. فجر کاذب. صبح نخست. ذنب السرحان. دم گرگ. طائع. مقابل صبح صادق:
چو در عشق تو صادق نیست یک تن
همیشه صبح کاذب می نماید.
عطار.
صبح کاذب زند از صدق نفس
نور او یک دو نفس باشد و بس.
جامی.
سنای کاذب
سنای کاذب. [س َ ی ِ ذِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به سنا شود.
کاذب الوعد
کاذب الوعد. [ذِ بُل ْ وَ] (ع ص مرکب) دروغ وعده. رجوع به مدخل دروغ وعده شود.
خبر کاذب
خبر کاذب. [خ َ ب َ رِ ذِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آن خبری است که از حد تواتر کمتر باشد. (از تعریفات جرجانی).
فارسی به انگلیسی
Delusive, Factitious, False, Liar, Mendacious, Mock, Pseudo-, Spurious, Untruthful
فرهنگ عمید
دروغگو،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دروغین
کلمات بیگانه به فارسی
دروغین
فارسی به عربی
کذاب
فرهنگ معین
(ذِ) [ع.] (اِفا.) دروغگو، ناراست. ج. کذبه.
حل جدول
دروغگو
مترادف و متضاد زبان فارسی
دروغپرداز، دروغگو، دروغی، دروغین،
(متضاد) راستین، صادق
فرهنگ فارسی هوشیار
دروغگو، جلب، خائن، کذاب
فرهنگ فارسی آزاد
کاذِب، دروغگو (جمع:کَذَبَه-کُذّاب- کُذَّب)،
فارسی به آلمانی
Lügner (m)
معادل ابجد
723