معنی کذب

فارسی به انگلیسی

کذب‌

Fabrication, Falsehood, Falseness, Falsity, Lie, Mendacity, Tale, Untrue, Untruth, Untruthful

عربی به فارسی

کذب

دروغ , کذب , سخن دروغ , دروغگویی

فارسی به عربی

کذب

اکذوبه، باطل، کذب

لغت نامه دهخدا

کذب

کذب. [ک ِ / ک َ ذِ / ک ِ ذِ] (ع مص) دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبر دادن بر خلاف عقیده ٔ خود، خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد. (از ناظم الاطباء). خبردادن از چیزی بخلاف آنچه هست با علم به آن. ضد صدق. (از اقرب الموارد). || و کذب بمعنی خطا درکلام آمده است چون قول ذی الرمه: ما فی سمعه کذب، ای ما اخطاء سمعه و گاهی کذب در غیر انسان هم بکار رود، چنانکه گویند: کذب البرق و الحلم و الظن و الرجاء والطمع. (از اقرب الموارد). || کاذب گردیدن ناقه. (منتهی الارب). کاذب شدن ماده شتر یعنی گشنی کردن و دم برداشتن و باردار نگردیدن. (از ناظم الاطباء). || گاه کَذَب َ بمعنی وجب آید. منه: کذب علیک الغسل، ای وجب و عن عمر رضی اﷲ عنه ثلثه اسفار کذبن علیکم الحج و العمره و الجهاد او معناه کذبته نفسه اذا منته الامانی و خیلت الیه من الاَّمال ما لایکاد یکون ای لیکذبک الحج ای لینشطک و یبعثک علی فعله و من نصب الحج جعل علیک اسم فعل و فی کذب ضمیر الحج او المعنی کذب علیک الحج ان ذکر انه غیر کاف هادم لما قبله من الذنوب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ایضاً رضی اﷲ تعالی عنه و قد شکا الیه التقرس کذبتک الظهائر ای علیک بها ای بالمشی فی المواجر حافیا. (منتهی الارب). و گاهی به دو مفعول متعدی می شود یقال کذبه الحدیث هنگامی که نقل کذب کند و خلاف واقع گوید اما اگر مشدد شود تنها یک مفعول می گیرد مانند صدق و صدّق و این دو از غرائب الفاظند. (از اقرب الموارد).
- کذب رأی، پنداشتن امر به خلاف آنچه هست. (از اقرب الموارد).
- کذب سیر، نکوشیدن در حرکت. (از اقرب الموارد).
- کذب عین، اشتباه کردن حس چشم. (از اقرب الموارد).
|| بد حرکت کردن شتر در سیر. || قادر نبودن قوم بر شب رفتن. (از اقرب الموارد). || به دروغ آگاهانیده شدن کسی و فعل آن مجهول آید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی آزاد

کذب-کذب

کَذِب-کِذْب، (کَذَبَ-یَکْذِبُ، کَذْب- کِذْب-کَذْبَه-کِذْبَه-کِذاب-کِذّاب) دروغ گفتن- خبر دروغ آوردن- خلاف واقع و حقیقت گفتن (بعمد)،


کذب

کِذب، دروغ،

کَذِب، دروغ- دروغگوئی،

حل جدول

کذب

دروغ

دروغین

مترادف و متضاد زبان فارسی

کذب

افترا، بهتان، دروغ، دروغ، سقم، فریه، ناحق، نادرستی، ناراستی، ناصواب، نمش،
(متضاد) صدق، صواب

فرهنگ معین

کذب

(کِ ذْ) [ع.] (اِ.) دروغ، دروغ گفتن.

فرهنگ عمید

کذب

دروغ گفتن،
(اسم) دروغ،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کذب

دروغ

فرهنگ فارسی هوشیار

کذب

دروغ گفتن، خبر دادن بر خلاف عقیده خود خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد

فارسی به ایتالیایی

کذب

menzogna

فارسی به آلمانی

کذب

Falsch, Lage (f), Liegen, Lüge (f), Lügen, Unaufrichtigkeit (f)

معادل ابجد

کذب

722

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری