معنی نعاس
لغت نامه دهخدا
نعاس. [ن ُ] (ع مص) غنودن. (غیاث اللغات) (زوزنی) (دهار). به خواب شدن. (از منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). چیره شدن نعاس بر شخص. (از متن اللغه). نعس. (ناظم الاطباء). رجوع به نَعس شود. || (اِمص، اِ) غنودگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به خواب شدگی. (ناظم الاطباء). خواب. (مهذب الاسماء). خواب یا سستی. (ناظم الاطباء). خواب، یا نزدیک شدن خواب یا سنگینی آن. (از متن اللغه). وسن. چُرت. (از متن اللغه). سستی حواس یا نزدیک شدن خواب، آغاز به خواب شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). فترتی که بر حواس بر اثر گرانی خواب عارض شود. (از متن اللغه). مقدمه ٔ خواب. سنه، و آن گرانی است در چشم چون خواب غلبه کند. (یادداشت مؤلف). خواب. چرت. پینکی: چشم عقل به سبب صغر سن از نعاس غفلت نه منتبه. (جهانگشای جوینی).
دید کاندر وی نعاسی شد پدید
کی تواند جز خیال و وهم دید.
مولوی.
نی ادبشان نی غضبشان نی نکال
نی نعاس و نی قیاس و نی خیال.
مولوی.
نعاس زده
نعاس زده. [ن ُ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مبتلا به بیماری سبات. (ناظم الاطباء).
ثقلة
ثقله. [ث َ ل َ / ث َ ق َ ل َ] (ع اِمص) گرانی. || نعاس. پینکی. || گرانی طعام. (منتهی الارب).
دکاس
دکاس. [دُ] (ع اِ) خواب که غلبه کند بر کسی. (منتهی الارب).نعاس و چرت. (از اقرب الموارد). پینکی. خواب سبک.
نوت
نوت. [ن َ] (ع مص) خمیدن از سستی. (منتهی الارب) (آنندراج). مایل گشتن و خم شدن از سستی و ضعف. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خمیدن و کج شدن بر اثر ضعف یا نعاس و چرت. نَیت. (از متن اللغه).
نعس
نعس. [ن َ] (ع مص) به خواب شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نعاس. (منتهی الارب). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای. || سست شدن جسم. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف شدن جسم. (از متن اللغه). || کساد شدن بازار. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص) نرمی و سستی رای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نرمی و ضعف رای و جسم. (از متن اللغه). || سستی جسم. || کاستگی بازار. (منتهی الارب) (آنندراج). کسادی و کاستگی بازار. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(نُ) [ع.] (اِ.) سستی، خواب، چُرت.
فرهنگ عمید
سستی و فترت در حواس،
(اسم) چرت، ابتدای خواب،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
واژه پیشنهادی
نعاس
معادل ابجد
181