معنی نعس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نعس. [ن َ] (ع مص) به خواب شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نعاس. (منتهی الارب). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای. || سست شدن جسم. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف شدن جسم. (از متن اللغه). || کساد شدن بازار. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص) نرمی و سستی رای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نرمی و ضعف رای و جسم. (از متن اللغه). || سستی جسم. || کاستگی بازار. (منتهی الارب) (آنندراج). کسادی و کاستگی بازار. (از ناظم الاطباء).

نعس. [ن ُع ْ ع َ] (ع ص، اِ) ج ِ ناعس. رجوع به ناعِس شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر