معنی معمولی
فارسی به انگلیسی
Accustomed, Common, Commonplace, Everyday, Forgettable, Garden-Variety, Plain, Homely, Indifferent, Mediocre, Middling, Mundane, Natural, Normal, Ordinary, Regular, Regulation, Routine, Run-Of-The-Mill, Standard, Stock, Unspectacular, Usual, Wonted, Workaday
فارسی به ترکی
bayağı, normal
فرهنگ فارسی هوشیار
شونیک رواگ (صفت) منسوب به معمول رایج متداول عادی: کاغذ معمولی حروف معمولی حروف معمولی: } بسوارها دستور داد که دو آخور باندازه دو برابر آخورهای معمولی براین بسترها بیفزایند. { (ایران باستان 1818: 2)
لغت نامه دهخدا
معمولی. [م َ](ص نسبی) مأخوذ از تازی، معتادو رسمی و مقرری و استمراری.(ناظم الاطباء). عادی.
- حروف معمولی، حروف مطبعه که ریز باشد در همان قالب، مقابل حروف سیاه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معمولی سنوات، مقرری و انعام که همه ساله داده می شود.(ناظم الاطباء).
- || هرچیز که همه ساله بجا آورده می شود.(ناظم الاطباء).
زان معمولی
زان معمولی. [ن ِ م َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مهمترین و وافرترین اقسام خانواده ٔ زان است که به فرانسه، فو و فایارد و فوتو است و در گیاه شناسی فاگوس سلفاتیکا نامیده میشود. این درخت زیبا در جنگلها و در نقاط سردسیر شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی تا 59 درجه از عرض شمالی بوفور یافت میشود. و همچنین در همه ٔ مناطق معتدل اروپا (تا کنار مدیترانه)، ارمنیه و آسیای صغیر و غیر آن. بلندی این درخت بطور متوسط 20 متر است و گاه نیز به 40 متر میرسد. بالای این درخت سخت انبوه است و سایه ای بزرگ تشکیل میدهد و از این رو جز اندکی نبات در سایه ٔ آن نمیروید. شاخهای آن افقی و بسیار مستقیم و پوشیده از یک پوست صیقلی سنجابی رنگ [کبود] روشن است و برگهای آن بیضی شکل، نوک تیزو دارای دمی کوتاه میباشد. میوه ٔ این نوع از زان که از بهترین دانه های روغنی است و بفرانسه فن نامیده میشود مثلث و بطول 15 میلیمتر است. در ضخامت شبیه فندق است و برای همه ٔ حیوانات غذائی بسیار لذیذ است و روغن دانه های آن که بطریقه ای خاص گرفته میشود بسیار نیکو و قابل طبخ است و فراوان تر از روغن زیتون است. آتش چوب این نوع از درخت زان دارای حرارتی بیش از حرارت چوب بلوط است و بگفته ٔهرتیک اگر درجه ٔ حرارت چوب بلوط را 1497 فرض کنیم آتش چوب زان دارای 1540 درجه حرارت است. چوب زان را هرچند بخاطر انقباض و خشکی که دارد در ساختمانها نمیتوان بکار برد ولی برای ساختن کشتی و کلیه ٔ وسائل چوبی که باید در آب قرار گیرد و همچنین برای ساختن چوب تفنگ بکار میرود. (از دائره المعارف بستانی، زان). ورجوع به آن کتاب در ذیل کلمه ٔ بلوط و همچنین رجوع به الموسوعه العربیه و گیاهان شمال تألیف دکتر احمد پارسا ج 2 ص 225 شود و نیز رجوع به آلش و زان شود.
فرهنگ واژههای فارسی سره
بهنجار، روامند
فارسی به عربی
ارض مشاعه، امر اعتیادی، جنرال، عادی
غیر معمولی
شاذ
جلسه معمولی
اِجْتِماعٌ نِظَامی (مُنَظَّمٌ)
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) منسوب به معمول، رایج، متداول، عادی.
فرهنگ عمید
عادی، متوسط،
متداول، رایج،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
رایج، عادی، متداول، متعارف، مرسوم، مستعمل، پیشپاافتاده، عام، مبتذل،
(متضاد) خاص، نامتعارف
فارسی به آلمانی
Allgemein [adjective], Banal
معادل ابجد
196