معنی مستملکات

لغت نامه دهخدا

مستملکات

مستملکات. [م ُ ت َ ل َ](ع ص، اِ) ج ِ مستملک و مستملکه. املاک.


مستملکة

مستملکه. [م ُ ت َ ل َک َ](ع ص، اِ) تأنیث مستملک. ملک. ج، مستملکات.


پوندیشری

پوندیشری. [پ ُ ش ِ] (اِخ) از شهرهای هندوستان که از مستملکات فرانسه بود. دارای 48800 تن سکنه.

فرهنگ فارسی هوشیار

مستملکات

(تک: مستملکه) ویسان (اسم) جمع مستملکه

حل جدول

مستملکات

چیزهایی که به ملکیت درآمده


چیزهایی که به ملکیت درآمده

مستملکات

فارسی به عربی

مستملکات

مستعمره

انگلیسی به فارسی

colony

مستملکات


proconsul

فرماندار مستملکات

سوئدی به فارسی

koloni

مستعمره، مستملکات، مهاجر نشین، جرگه،


prokonsul

افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی، فرماندار، فرماندار مستملکات،

عربی به فارسی

مستعمرة

مستعمره , مستملکات , مهاجر نشین , جرگه

فنلاندی به فارسی

siirtomaa

مستعمره , مستملکات , مهاجر نشین , جرگه.

فرانسوی به فارسی

colonie

مستعمره , مستملکات , مهاجر نشین , جرگه.

ایتالیایی به فارسی

colonia

مستعمره , مستملکات , مهاجر نشین , جرگه.

معادل ابجد

مستملکات

991

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری