معنی مؤاخذه

فرهنگ معین

مؤاخذه

(مُ خَ ذَ یا خِ ذِ) [ع.] (مص م.) بازخواست کردن، سرزنش کردن.


بازخواست

(خا) (مص مر.) پرسش، مؤاخذه.، روز ِ ~روز قیامت، روز رستاخیز.


تعقب

تتبع کردن، مؤاخذه کردن. [خوانش: (تَ عَ قُّ) [ع.] (مص م.)]


پرسش

پرسیدن، پژوهش، تحقیق، احوال پرسی، بازخواست، مؤاخذه. [خوانش: (پُ س ِ) [په.] (اِمص.)]

کلمات بیگانه به فارسی

مؤاخذه

بازخواست

فرهنگ عمید

مؤاخذه

بازخواست کردن، خرده‌گیری، بازخواست،


گرفت

مؤاخذه، بازخواست،
غرامت، تاوان،
طعنه و سرزنش،
[قدیمی] =گرفتن
* گرفت‌وگیر: (اسم مصدر)
گرفتن و دربند کردن،
درگیری
مؤاخذه،


یارغو

مؤاخذه، بازخواست،
محاکمه،
منازعه‌، دعوا،


ماخوذ

برگرفته، گرفته‌شده،
[قدیمی] مورد مؤاخذه و بازخواست،
[قدیمی] مبتلا،

حل جدول

مؤاخذه

بازخواست

باز خواست


مؤاخذه و محاکمه و بازخواست

یارغو


بازخواست

مؤاخذه


باز خواست

مؤاخذه

انگلیسی به فارسی

reprimand

توبیخ کردن، مؤاخذه کردن، توبیخ، مؤاخذه

معادل ابجد

مؤاخذه

1346

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری