معنی تعقب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تعقب. [ت َ ع َق ْ ق ُ] (ع مص) از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از چیزی پرسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). || پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پایان رای کسی را نیک یافتن. (از اقرب الموارد). || عورت و شکوخه خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. (از ناظم الاطباء).
تتبع کردن، مؤاخذه کردن. [خوانش: (تَ عَ قُّ) [ع.] (مص م.)]
دنبال کردن
تَعَقُّب، دنبال کردن، پیروی نمودن، پی گیری،