معنی قصه‌گویی

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

قصهگویی

داستانگویی

فرهنگ عمید

داستان سرایی

افسانه‌سرایی،
قصه‌گویی،


افسانه گویی

قصه‌گویی، افسانه گفتن،


قصه پردازی

داستان‌سرایی، قصه‌گویی،


سخنوری

[مجاز] شاعری،
[مجاز] شعرخوانی،
گویندگی،
[مجاز] قصه‌گویی،


قصاص

کسی که در محافل قصه‌گویی می‌کند، داستان‌سرا، قصه‌گو،


نقال

کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند،
داستان‌سرا، قصه‌گو،
کسی که در اماکن عمومی قصه‌گویی می‌کند خصوصاً داستان‌های شاهنامه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حکایت کردن

داستان‌سرایی کردن، روایت کردن، سرگذشت‌گفتن، قصه گفتن، قصه‌گویی کردن، نقل کردن، نقالی کردن

معادل ابجد

قصه‌گویی

241

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری