معنی حکایت کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حکایت کردن. [ح ِ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن:
آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا بحضور.
سعدی.
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز.
سعدی.
این حکایت که میکند سعدی
بس بخواهند در جهان گفتن.
سعدی.
|| شباهت داشتن:
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلّه ٔ قیصری را.
ناصرخسرو.
بتی دارم که چین ابروانش
حکایت میکند بتخانه ٔ چین.
؟
داستانسرایی کردن، روایت کردن، سرگذشتگفتن، قصه گفتن، قصهگویی کردن، نقل کردن، نقالی کردن
(مصدر) نقل کردن قصه گفتن، بیان حال کسی کردن سرگذشت کسی را روایت کردن.
یاد کردن