معنی فزونخواهی
حل جدول
آز، طمع ، حرص، زیاده خواه، طمعکار
فرهنگ فارسی هوشیار
فزونخواهی، انباشتن، برافزودن (مصدر) بسیار خواستن چیزی را، بسیار کردن بر افزودن، بسیار داشتن، (اسم) زیادت طلبی افزون جویی.
شطط
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی (مصدر) تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، (اسم) دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن.
معادل ابجد
765