معنی خونخواهی

لغت نامه دهخدا

خونخواهی

خونخواهی. [خوا / خا] (حامص مرکب) طلب انتقام از جهت ریخته شدن خون کسی. (از ناظم الاطباء). طلب خون کسی کردن. طلب ثار. (یادداشت مؤلف):
هر که زین شغل یافت آگاهی
کآمد آن شیر دل بخونخواهی.
نظامی.
مختاربن ابی عبیده ثقفی بخونخواهی حسین بن علی علیهماالسلام برخاست. (روضهالصفا).
درد این می کشدم گر چه چنین بی دردم
زنده بگذاشته و دعوی خونخواهی نیست.
واله هروی (از آنندراج).
به محشر دامنش از بهر خونخواهی نمیگیرم
هوس دارم که ننمایم بمردم قاتل خود را.
اسماعیل منصف تهرانی.


خونخواهی کردن

خونخواهی کردن. [خوا / خاک َ دَ] (مص مرکب) طلب ثار کردن. طلب خون کسی کردن. قصاص خواستن. (از آنندراج):
من که شادی مرگ کردم گر کشد قاتل مرا
شرم بادم مخلص ار در حشر خونخواهی کنم.
مخلص کاشی (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

خونخواهی‌

Reprisal, Retaliation, Revenge, Vendetta, Vengeance

فرهنگ معین

خونخواهی

(خا) (حامص.) انتقام، کینه جویی.

حل جدول

خونخواهی

ثار

انتقام‌خواهی، قصاص خواستن


کینه کشی و انتقام، خونخواهی

ثار


ثار

خونخواهی


انتقام‌خواهی- قصاص خواستن

خونخواهی

فارسی به عربی

خونخواهی

ثار


خونخواهی کردن

انتقام، انتقم له

فرهنگ فارسی هوشیار

خونخواهی

انتقام کینه خواهی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

خون‌خواهی، خونخواهی

انتقام، تقاص، کین‌خواهی، کین‌کشی،
(متضاد) عفو

انگلیسی به فارسی

vengeance

خونخواهی


vindication

خونخواهی

معادل ابجد

خونخواهی

1278

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری