معنی استکثار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
استکثار. [اِ ت ِ] (ع مص) چیزی را بسیار خواستن. (زوزنی). زیاده طلبی. بسیار کردن خواستن. بسیار خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). افزونی خواستن. استمجاد:
همچنان کاین شاهزاده شکر شاه
کرد زاستکبار و زاستکثار جاه.
مولوی.
- استکثار کردن، بسیار خواستن. زیاده طلبی.
|| آب بسیار خواستن. (منتهی الارب). || بسیار گرفتن. || بسیار آمدن. (زوزنی). چیزی را بسیار آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار آمدن چیزی را. (منتهی الارب). بسیار انگاشتن. بسیار یافتن خبر. بسیارشمردن. || بسیارمال شدن. (منتهی الارب).
(مص م.) طلب فراوانی کردن، (اِمص.) زیادت طلبی. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
افزونخواهی، زیادهطلبی،
افزایش، افزونخواهی، افزونطلبی، زیادتطلبی
فزونخواهی، انباشتن، برافزودن (مصدر) بسیار خواستن چیزی را، بسیار کردن بر افزودن، بسیار داشتن، (اسم) زیادت طلبی افزون جویی.