معنی غیرعرب
مترادف و متضاد زبان فارسی
پارس، فارس، ایرانی، پارسی، غیرعرب،
(متضاد) تازی، عرب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
غیرعرب،
کسی که نتواند درست و فصیح سخن بگوید،
لغت نامه دهخدا
عجم. [ع ُ] (ع اِ) غیرعرب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (اقرب الموارد). کندزبانان و باشندگان ملک عجم. (آنندراج) (غیاث اللغات). || شتران ریز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
عجمستان
عجمستان. [ع َ ج َ م ِ] (اِخ) ممالک فارس. (آنندراج). ممالک عجم و این اطلاق مربوط به بعد از اسلام است و چون زبان مردم غیرعرب را نمی فهمیدند آن را عجم نام نهادند.
ارضیط
ارضیط. [اَ] (اِخ) یاقوت گوید بدین صورت این نام را بخط اندلسیین یافتم ولی در حرف ضاد تردید دارم زیرا حرف ضاد در لغت غیرعرب نیست. و آن از قراء مالقه است و ابوالحسن سلیمان بن محمدبن الطراوه السبائی النحوی المالقی الارضیطی شیخ اندلسیین بزمان خویش آنجا متولد شده. (معجم البلدان).
سوار
سوار. [س َوْ وا] (اِخ) ابن حمدون قیسی مجاری مردی جنگی و آشنا به ادب بود. بسال 276 هَ. ق. در اندلس در ناحیت راجله قیام کرد و گروهی در خاندانهای عرب بگرد او فراهم شدند تا با مردم غیرعرب که در آنجا بودند بجنگید. پس کار او دوام نیافت و بسال 277 هَ. ق. کشته شد.او را شعری نیکو است. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 398).
مولدة
مولده. [م ُ وَل ْ ل َ دَ] (ع ص) زن غیرعرب زاییده در میان عرب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || نوپیدا از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج).
- بینه مولده، حجت غیرثابت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
|| کلمه ٔ نوپیداشده که از پیش در زبان نبوده است. مولد. (یادداشت مؤلف).
- لغت مولده، لغتی که در اصل کلام عرب موضوع نباشد مگر از لغت اصلی گرفته باشند. (ناظم الاطباء).
|| شاعر نو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
علج
علج. [ع ِ] (ع ص) قیّم و نیکودارنده. || درشت و قوی. || غیرعرب کافر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || کافر و بی دین، خواه عرب باشد یا غیر آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مردی که موی صورتش روئیده باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) خر. || خر وحشی فربه و توانا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || نان گرده ٔ درشت کرانه. (منتهی الارب). گرده نان درشت کرانه. (از اقرب الموارد). ج، عُلوج، أعلاج، عِلَجه.
تاجک
تاجک. [ج ِ] (اِ) اولاد عرب که در عجم بزرگ شده باشد و اکثر ایشان سوداگر باشند لهذا ازتاجک گاهی سوداگر مراد باشد. (غیاث اللغات از برهان و سراج) (آنندراج). مخفف تاجیک است یعنی اولاد عرب که درعجم بزرگ شده باشد. (انجمن آرا). با جیم مکسور مخفف تاجیک بود. (فرهنگ جهانگیری). مخفف تاجیک است و تاجیک غیرعرب، ترک را گویند و در اصل بمعنی اولاد عرب است که در عجم بزرگ شده و بر آمده باشد. (برهان). تاجک و تازک و تازیک و تاجیک غیر مردم ترک که در عجم باشند. (فرهنگ رشیدی). برای اطلاع از اصل و منشاء و مفاهیم این کلمه رجوع به تازک و تاجیک و تازیک شود.
اصحاب یزیدبن ا...
اصحاب یزیدبن انیسه. [اَ ب ِ ی َ دِ ن ِ اَ س َ] (اِخ) گروهی از پیروان یزیدبن انیسه خارجی بودند. یزید در بصره میزیست، آنگاه به تون از سرزمین فارس رفت و نخست از اباضیه پیروی میکرد اما پس از چندی از آنان انشعاب کرد و معتقد شد که شریعت اسلام در آخر زمان از جانب پیامبری که از مردم غیرعرب خواهد بود نسخ خواهد شد و میگفت: بر آن پیامبر کتابی نازل خواهد گردید و پیروان او صابئون خواهند بود که نام آنان در قرآن آمده است. و رجوع به یزیدیه، و الفرق بین الفرق ص 263 و تعریفات ص 174 و ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 215 شود.
شعوبی
شعوبی. [ش ُ بی ی] (ع ص نسبی، اِ) کسی که تازیان را حقیر شمارد و آنان را بر ایرانیان و سایر مردمان ترجیح ندهد و فضیلتی برای عرب قائل نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه عرب را از عجم تفضیل ننهد، و آن گروه را شعوبیه گویند. (از منتهی الارب). آنکه عرب را برعجم و سایر ملل ترجیح ننهد. مسلمی غیرعرب که بر تفوق عرب بر ملل دیگر قائل نیست. مسلم که متعصب است درباره ٔ عجم. ج، شعوبیه. (یادداشت مؤلف). کسی که شأن عرب را فروشمرد و ایشان را شعوبیه گویند، و در صحاح آمده که شعوبیه فرقه ای باشند که عرب را بر عجم تفضیل ننهند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شعوبیه شود.
معادل ابجد
1482