معنی علج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علج. [ع َ] (ع مص) چیره شدن در معالجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پریشان شدن. (ناظم الاطباء). || (ص) سخت و قوی. || افکننده. || نیکوکننده ٔ کارها. (از اقرب الموارد).

علج. [ع َ ل َ] (ع مص) سخت و قوی شدن. (از اقرب الموارد). || (اِ) درختان کوچک خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

علج. [ع َ ل ِ] (ع ص) سخت و قوی. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نیکوکننده ٔ کارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

علج. [ع ِ] (ع ص) قیّم و نیکودارنده. || درشت و قوی. || غیرعرب کافر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || کافر و بی دین، خواه عرب باشد یا غیر آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مردی که موی صورتش روئیده باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) خر. || خر وحشی فربه و توانا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || نان گرده ٔ درشت کرانه. (منتهی الارب). گرده نان درشت کرانه. (از اقرب الموارد). ج، عُلوج، أعلاج، عِلَجه.

علج. [ع ُ ل َ] (ع ص) سخت و قوی. || افکننده. || نیکوکننده ٔ کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

علج. [ع ُل ْ ل َ] (ع ص) سخت و قوی. || افکننده || نیکوکننده ٔ کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

خر،
گورخر، خر وحشی فربه و قوی،
(اسم، صفت) مرد تنومند و قوی از غیر مسلمین، کافر،

فرهنگ فارسی هوشیار

چیره شدن در معالجه، نیکو کننده کارها

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر